سرود گفتن: اگر در ریاض نعم ایشان (آل سامان و آل بویه) چون عندلیب نوای خوش میزدند و یا چون سار بر گلزار ترنمی به نوا می کردند بدیع نبود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 17)
سرود گفتن: اگر در ریاض نعم ایشان (آل سامان و آل بویه) چون عندلیب نوای خوش میزدند و یا چون سار بر گلزار ترنمی به نوا می کردند بدیع نبود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 17)
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
رحم کردن. بخشیدن و مرحمت نمودن. (ناظم الاطباء). رحم آوردن. شفقت کردن. دلسوزی کردن: حکایت امیر عادل سبکتکین با آهو ماده و بچۀ او و ترحم کردن بر ایشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). این بخشایش و ترحم کردن بس نیکوست. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 201). هرچند درازل رفته بود که وی پیغمبری خواهد بود، بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم تر شد. (تاریخ بیهقی ایضاً). خبیثی که بر کس ترحم نکرد ببخشودبر وی دل نیکمرد. (بوستان). ای کاش زخم سینۀ ما واکند کسی شاید ترحمی بدل ما کند کسی. سلیم (از آنندراج). دزد را دار کند راست ترحم بکنید که عصا را ز کف کور گرفتن ستم است. صائب (ایضاً). زانتظار وعده وصلی توان کشتن مرا آه، آن بی رحم با من این ترحم هم نکرد. میریحیی شیرازی (ایضاً). بسیار مخور که نان هراسان از تست بر خویش ترحمی کن این جان از تست. میرالهی همدانی
رحم کردن. بخشیدن و مرحمت نمودن. (ناظم الاطباء). رحم آوردن. شفقت کردن. دلسوزی کردن: حکایت امیر عادل سبکتکین با آهو ماده و بچۀ او و ترحم کردن بر ایشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). این بخشایش و ترحم کردن بس نیکوست. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 201). هرچند درازل رفته بود که وی پیغمبری خواهد بود، بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم تر شد. (تاریخ بیهقی ایضاً). خبیثی که بر کس ترحم نکرد ببخشودبر وی دل نیکمرد. (بوستان). ای کاش زخم سینۀ ما واکند کسی شاید ترحمی بدل ما کند کسی. سلیم (از آنندراج). دزد را دار کند راست ترحم بکنید که عصا را ز کف کور گرفتن ستم است. صائب (ایضاً). زانتظار وعده وصلی توان کشتن مرا آه، آن بی رحم با من این ترحم هم نکرد. میریحیی شیرازی (ایضاً). بسیار مخور که نان هراسان از تست بر خویش ترحمی کن این جان از تست. میرالهی همدانی